دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522Social Factors Influencing Alienation among Youth: The Case of Young People Aged 20-30 Living in Khodabande Townبیگانگی اجتماعی جوانان و عوامل مؤثر بر آن (مورد مطالعه: جوانان 20 تا 30 سالۀ شهرستان خدابنده)1175375210.22059/ijsp.2014.53752FAعادلابراهیمی لویهاستادیار گروه علوم اجتماعی مؤسسۀ آموزش عالی البرز قزوین (نویسندۀ مسئول)علیصحبتی هاکارشناس ارشد جامعه شناسیهمایونرضایی زاده. کارشناس ارشد جامعه شناسیJournal Article20140413<br /> Social scholars and policy makers consider youth problems very important in contemporary Iranian society. Accordingly, this study is an attempt to investigate one of these problems, namely alienation among youth and its main social factors. To advance this goal, we used some theoretical and investigative experiences provided by psychological and sociological theorists like Melvin Seeman, Edgar Friedenberg , Herbert Markoze, and Eric Fromm. Our research method is descriptive-survey. The Statistical population includes all youth aged 20-30 living in khodabande, a small-sized city in Zanjan located North West of Iran. Applying Cochran sampling formula, we surveyed a sample of 350 young residents of Khodabande. Our main instrument to collect data was a researcher designed questionnaire. The overall result suggests that the rate of social alienation is high among youth (20-30) and its main affective variables include social discontent, individualism, and mass media.مسئلۀ جوانان بهمنزلۀ مهمترین سرمایۀ انسانی جامعه، یکی از مسائل و دغدغههای فکری صاحبنظران و کارگزاران کشور است. مقالۀ حاضر براساس دادههای پژوهشیای تنظیم شده است که هدف از انجام آن بررسی بیگانگی اجتماعی جوانان (سنین 20ـ 30) شهر خدابنده و عوامل مؤثر بر آن است. با استفاده از نوشتههای نظری و مفهومی نظریهپردازان روانشناسی و جامعهشناسی در حوزۀ بیگانگی اجتماعی چون سیمن، فردینبرگ، مارکوزه و فروم، چارچوب نظری و تجربی مقاله تنظیم شده است. پژوهش با استفاده از روش پیمایشی انجام شده و برای گردآوری اطلاعات و دادههای مورد نیاز از تکنیک پرسشنامۀ محققساخته استفاده شده است. جامعۀ آماری این پژوهش کلیۀ جوانان شهرستان خدابنده (20ـ 30 ساله)، شیوۀ نمونهگیری تصادفی و براساس فرمول نمونهگیری کوکران 350 نفر بهمنزلۀ حجم نمونه در نظر گرفته شدهاند. نتایج پژوهش نشان میدهند بیگانگی اجتماعی در بین جوانان بالاست. همچنین نتایج بیانگر آن است که متغیرهای اصلی ایجاد بیگانگی اجتماعی در بین جوانان (20ـ 30 ساله) شامل نارضایتی اجتماعی، فردگرایی، رسانههای جمعی و... است. در بین عوامل مطالعهشده، عامل مربوط به نارضایتی اجتماعی و فردگرایی بیشترین سهم را در به وجود آوردن بیگانگی به خود اختصاص دادهاند. <br /> <br /> <br /> دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522Women's Expectations from their Spouses: The Case of Women over 40 in District 5 of Tehranانتظارات زنان از همسرانشان: ارائۀ یک نظریۀ زمینهای (مطالعۀ موردی: زنان بالای 40 سال منطقۀ 5 شهر تهران)19435375310.22059/ijsp.2014.53753FAمصطفیازکیااستاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقاتفاطمهمیمندیکارشناس ارشد مطالعات زنانJournal Article20131217انتظارات زنان از همسرانشان: ارائۀ یک نظریۀ زمینهای
(مطالعۀ موردی: زنان بالای 40 سال منطقۀ 5 شهر تهران)
مصطفی ازکیا[1]، فاطمه میمندی[2]
تاریخ دریافت: 1392-09-26
سهشنبه 17 دسامبر (12) 2013<br /> Tuesday, December 17, 2013
تاریخ پذیرش: 1/6/1393
شنبه 23 اوت (8) 2014<br /> Saturday, August 23, 2014
چکیده
«انتظارات از همسر» یکی از عواملی است که نقش مهمی در کیفیت زندگی مشترک و میزان رضایت افراد از زندگی زناشویی دارد. بر این اساس، مطالعۀ حاضر با رویکردی کیفی و با هدف درک انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان صورت گرفته است. در این راستا، با کاربست روش نظریۀ زمینهای و تکنیک مصاحبۀ عمیق نیمهساختار یافته، به مطالعۀ انتظارات 14 زن بالای 40 سال ساکن در منطقۀ 5 شهر تهران پرداختیم.
تحلیل دادههای این مطالعه و «مدل زمینهای» ارائهشده نشان میدهد که انتظارات زنان از همسرانشان براساس شرایط زمینهای، علّی و مداخلهگری چون سنتگرایی، ازدواج با زمینههای سنتی، فشار هنجاریـ ساختاری، داشتن حداقل سرمایههای اقتصادیـ فرهنگی، تجربههای تاریخی، متعینهای زمانی، مادری بسطیافته، حاکمیت زندگی پدرسالارانه و سرمایههای اجتماعی درونگروهی شکل میگیرد. همچنین زنان بالای 40 سال از راهبردهای متفاوتی همچون گفتوگوی صوری، تعویق لذت، پنهانکاری، کنش معطوف به تأیید همسر، فرمانبرداری حداکثری، تعاملات مبتنی بر خانوادهمحوری و تأکید بر من مفعولی استفاده میکنند. از سویی این تعاملاتی که زنان در پیش میگیرند منجر به پیامدهای متفاوتی در زندگی آنان میشود. براساس این راهبردها، تحقق انتظارات حداقلی از همسر، حق انتخاب تفویضشده، بازتولید نابرابریهای سلسلهمراتبی، نارضایتی از زندگی و محرومیت نسبی، عمده پیامدهای بهدستآمده از این پژوهشاند. یافتههای این پژوهش درمجموع نشان میدهد زنان انتظارات خود از همسرانشان را در جهت «تلاش برای بقا« تنظیم میکنند. پدیدۀ تلاش برای بقا به این معناست که سوژه تلاش میکند تا انتظارات خود از همسر را به گونهای تعریف کند تا زندگی مشترکش با تمام توان و پرداخت هر هزینهای حفظ شود. از این منظر انتظارات از همسر نه برای ارتقا و بهبود کیفیت زندگی مشترک و رضایت از زندگی زناشویی بلکه در جهت حفظ داشتههای حداقلی زنان است.
کلیدواژگان: انتظارات از همسر، تلاش برای بقا، سرمایهها، زنان بالای 40 سال، نظریۀ زمینهای.
مقدمه و بیان مسئله
ازدواج بهمنزلۀ مهمترین و عالیترین رسم اجتماعی برای دستیابی به نیازهای افراد همواره تأیید شده است. با ازدواج یکی از اساسیترین نهادهای اجتماعی یعنی خانواده موجودیت مییابد و نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی انسان تأمین میشود. درواقع میتوان گفت نهاد جامعه بر پایۀ ازدواج قرار گرفته است و استواری و استحکام خانواده به ازدواج و رابطۀ زناشویی پایدار بستگی دارد.
از سویی در تمامی روابط بینفردی، چه روابط میان چندین نفر، چه رابطۀ دو نفر با هم بهمنظور ازدواج، افراد با انتظارات معینی وارد رابطه میشوند که بر رفتار آنها به شیوهای مثبت یا منفی تأثیر میگذارد (مولر و کولین[3]، 1998). انتظارات زناشویی عبارت است از استانداردها و فرضیههای ذهنی، چارچوبهای از پیش تعیینشده و باید و نبایدهایی که زوجین در مورد همسر و زندگی زناشویی دارند (خمسه، 1382).
در این میان پژوهشهای گوناگون بیانگر آن است که انتظارات زوجین از همسرانشان نقش مهمی در میزان رضایت آنها از زندگی زناشویی، کیفیت زندگی مشترک و میزان آسیبهای خانواده مانند طلاق دارد (استینس و لیبی[4]، 1986؛ کلی و برگون[5]، 1991). از اینرو شناخت انتظارات زنان از همسرانشان در ابعاد گوناگون میتواند ما را در فهم گرایشهای ذهنی و ترجیحات ارتباطی زنان، نحوۀ تعاملات درون خانواده، نحوۀ نگرش آنها به ازدواج و نیز انواع آسیبهای خانواده یاری رساند.
این در حالی است که براساس شواهد و نظر کارشناسان خانواده، میزان طلاق عاطفی در میان زوجین ایرانی افزایش داشته است و این امر میتواند ناشی از تحققنیافتن انتظارات افراد از همسرانشان و درنتیجه کاهش سطح رضایت از زندگی زناشویی و افزایش آسیبهای ارتباطی در میان زوجین باشد. در این میان زنان بالای 40 سال ازجمله افرادی هستند که کیفیت زندگی زناشویی آنها عموماً کمتر مورد توجه کارشناسان خانواده و آسیبشناسان اجتماعی قرار دارد.
در این میان مطالعۀ نحوۀ تعاملات زنان در خانواده و انتظارات آنان از همسرانشان بهخصوص در میان زنان بالای 40 سال که سالهای بیشتری از ازدواجشان گذشته است و اکنون مادران جامعۀ ایرانی هستند حائز اهمیت است. این نسل از زنان نسبت به زنان جوان متأهل مشارکت کمتری در حوزۀ اشتغال و تحصیلات دارند و در میان آنها ازدواج با زمینههای سنتی بیش از نسل جوان مشاهده میشود. از سویی بررسی اکتشافی نحوۀ تعاملات زنان متأهل با همسرانشان در سنین بالای 40 سال و شناخت آسیبهای ارتباطی در میان آنها بهدلیل فقدان یافتههای پژوهشی در این حوزه از اهمیت بسزایی برخوردار است. از اینرو مطالعۀ انتظارات این افراد از همسرانشان در راستای بررسی کیفیت زندگی زناشویی آنها ضرورتی غیرقابل انکار است؛ حوزهای که تا به امروز جامعهشناسی ایرانی بدان کمتر پرداخته است.
بر این اساس پژوهش حاضر درصدد پاسخ به سؤالات زیر در زمینۀ انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان است:
چه عواملی در شکلگیری انتظارات این زنان از همسرانشان اثرگذار است؟
انتظارات این زنان از همسرانشان حول چه پدیدۀ مرکزی میگردد و آنها از چه راهبردهایی در جهت تحقق انتظارات خود از همسرانشان بهره میجویند؟
انتظارات این زنان از همسرانشان چه پیامدهایی برای آنان به همراه دارد؟
چارچوب مفهومی
با توجه به تفاوتهای فلسفیـ پارادایمی دو روش کمّی و کیفی، در بررسیهای کیفی به جای استفاده از چارچوب نظری برای تدوین و آزمون فرضیات، از چارچوب مفهومی برای استخراج سؤال یا سؤالات پژوهش استفاده میشود. چارچوب مفهومی مجموعۀ مفاهیم به هم مرتبطی است که بر مفاهیم و تمهای عمدۀ مطالعهشده تمرکز دارد و آنها را در قالب یک نظام منسجم و مرتبط معنایی به همدیگر پیوند میدهد (ماکسول، 2004؛ ریچی و لوئیس، 2005؛ شوت، 2004؛ به نقل از محمدپور و همکاران: 1388). در پژوهش حاضر از رویکرد برساختیـ تفسیری برای تدوین چارچوب مفهومی استفاده شده است. رویکرد تفسیرگرایی معتقد است که با توجه به خلّاقبودن ماهیت انسان و نیز سیالبودن واقعیت اجتماعی، نمیتوان مسیر و روش خاص برای درک واقعیات و یا ایجاد تغییر در آنها پیشنهاد کرد (بلیکی، 2007). از سویی با توجه به اینکه واقعیات اجتماعی بهمثابۀ امور برساختۀ انسانی فاقد قوانین از پیش تعیینشده است و دائماً در حال شدن هستند، لذا نمیتوان الگویی جهانشمول و عام برای واقعیتهای اجتماعی و نیز تغییر و دستکاری در آنها وضع کرد. این واقعیتها نهتنها قابل کشف و کنترل نیستند، بلکه صرفاً میتوانند درک و تفسیر شوند (گلیسر، 2001). همچنین براساس این رویکرد، از آنجا که تفسیر و درک مردم از دنیای پیرامون خود در بستر اجتماعی زندگی روزمره شکل میگیرد، معانی تولیدشده وابسته به بستر است و در درون آن معنادار میشوند. در این پژوهش با استفاده از رویکرد برساختیـ تفسیری تلاش شد که تعاملات و انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان درک شود.
پیشینۀ تجربی موضوع
در ایران پژوهش مشخصی در حوزۀ انتظارات از همسر انجام نشده است. اما در سایر کشورها پژوهشهایی در این حوزه صورت گرفته است که در ادامه به مرور آنها میپردازیم.
پژوهشهای گوناگونی بر عوامل مؤثر بر انتظارات زناشویی مطالعه و تمرکز کردهاند. این پژوهشها برخی عوامل مانند خانواده مبدأ (رید[6]، 2003)، روند اجتماعیشدن (هریس و لی[7]، 2007)، ساختار فرصتها (هریس و لی، 2007) و فرهنگ (رید، 2003) را در شکلگیری انتظارات زناشویی مؤثر میدانند.
بیهاتی[8] (1993) بر این باور است که کیفیت زندگی زناشویی به پنج عامل بستگی دارد و زوجینی که پیمان زناشویی میبندند، پیوند خود را با این موارد آغاز میکنند: 1. انتظارات از یکدیگر بهعنوان همسر؛ 2. انتظارات از ازدواج؛ 3. انتظارات از خانوادۀ همسر؛ 4. انتظارات از نهاد ازدواج و 5. تصویر یا مفهومی از «شریک زندگی ایدهآل».
او همچنین شکلگیری چنین انتظاراتی را تحتتأثیر زمینههای اجتماعیـ فرهنگی میداند که افراد در آن زندگی میکنند چراکه ازدواج بر پایۀ قواعد اجتماعی، دینی و حقوقی است؛ قواعدی که نحوۀ بروز و ظهور انتظارات زوجین را شکل میدهند.
اسلوسارز[9] (2010) در پژوهشی با عنوان «انتظارات از ازدواج» که در لهستان انجام داده است «دوستی متقابل» و «اعتماد دوطرفه» را دو مقوله از چهل مقولهای میداند که افراد بدان اشاره کردهاند.
در این میان، یکی از انواع پژوهشهای رایج در حوزۀ انتظارات نقشی زناشویی، انجام مطالعات طولی[10] بر روی جمعیتهای گوناگون و بهویژه دانشجویان است. ازجمله معروفترین آنها میتوان به پژوهش باتکین[11] و همکارانش (2000) اشاره کرد که از طریق شش مطالعه که بهصورت طولی طی سالهای 1961، 1972، 1978، 1984، 1990 و 1996 انجام دادند، تفاوتهای انتظارات نقشی دختران و زنان دانشجو را اندازهگیری کردند (آخرین نمونۀ آنها 159 نفره بود). نتایج این پژوهش نشان میدهد که انتظارات تساویگرایانه[12] بهتدریج جای انتظارت سنتی[13] را گرفته است. آنها این تفاوت را در هفت مقوله (اختیارات، امور منزل، نگهداری از کودک، ویژگیهای شخصیتی، مشارکت اجتماعی، تحصیلات و اشتغال) بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که بیشترین تفاوت مربوط به حوزۀ اختیارات است.
بار و سیمونز[14] (2012) نیز در پژوهشی به بررسی انتظارات ازدواجی در میان زوجهای آفریقایی آمریکایی پرداختند. آنها اشاره میکنند که انتظارت یک فرد از ازدواج نهتنها از تجارب شخصی خودش، بلکه از انتظارات طرف مقابلش بهشدت تأثیرپذیر است. نتایج پژوهشهایی از این دست بیانگر این نکتۀ مهم است که مباحث مربوط به مسائل خانواده و ازدواج بهشدت تحتتأثیر نگرش اعضای خانواده نسبت به هم قرار دارد.
روش پژوهش
با توجه به سؤالات مورد نظر در این پژوهش روش «نظریۀ زمینهای»[15] یا «نظریۀ مبنایی» را از میان روشهای کیفی بهمنزلۀ روش گردآوری و تحلیل دادهها به کار بستیم.
«نظریۀ مبنایی، یک روش پژوهش کیفی است که یک سلسله رویههای سیستماتیک را به کار میگیرد تا نظریهای مبتنی بر استقرا دربارۀ پدیدهای ایجاد کند. یافتههای پژوهش مشتمل بر تنظیم نظری واقعیت تحت بررسی است نه یک سلسله ارقام یا مجموعهای از مطالب که به یکدیگر وصل شده باشند. از طریق این روش نهتنها مفاهیم و روابط بین آنها ایجاد میشود، بلکه آنها بهطور موقتی آزمایش میشوند (استراوس و کوربین، 1385: 23). درحقیقت، «نظریۀ زمینهای» نظریهای است که مستقیماً از دادههایی استخراج شده است که در جریان پژوهش بهصورت منظم گرد آمده و تحلیل شدهاند. در این روش، گردآوری دادهها، تحلیل، و نظریۀ نهایی با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگاند. در این روش پژوهشگر کار را با نظریهای که از قبل در ذهن دارد شروع نمیکند؛ بلکه کار را در عرصۀ واقعیت آغاز میکند و میگذارد تا نظریۀ از درون دادههایی که گردآوری میکند، پدیدار شود (استراوس و کوربین، 1390: 34).
رهیافت «نظریۀ بنیانی» برای نوعی از پژوهش اجتماعی مناسب است که به تعاملات انسانی توجه میکند. از اینرو پژوهش حاضر براساس روش کیفی و رهیافت نظریۀ بنیانی انجام گرفته است. از سویی از آنجا که نگرش و تعاملات زنان بالای 40 سال ایرانی در زمینۀ انتظار از همسر تا کنون پژوهش جامعهشناختی نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر پژوهشی اکتشافی برای بررسی دقیق موضوع و روشنشدن ابعاد مختلف پدیدۀ مورد بحث، با استفاده از روش نظریۀ زمینهای است.
میدان پژوهش و شیوۀ نمونهگیری
میدان مطالعهشده در این پژوهش تمامی زنان بالای 40 سال متأهل ساکن در منطقۀ 5 شهر تهران است. از سویی برخلاف پژوهش کمّی که در آن با استفاده از فنون مختلف نمونهگیری احتمالی، مواردی انتخاب میشوند که نمایندۀ واقعی کل جامعه باشند، در پژوهش کیفی، نمونهها بهطور هدفمند انتخاب میشوند و پژوهشگر عمداً به انتخاب محیطها، افراد یا رخدادهای ویژهای میپردازد که اطلاعات مهمی را تأمین میکنند که به دست آوردن آن از طریق سایر انتخابها میسر نیست و مهمترین اصلی که در نظر گرفته میشود، انتخاب محیطها، زمانها و افرادی است که بتوانند اطلاعات مورد نیاز برای پاسخ به پرسشهای پژوهش را فراهم کنند (ازکیا و ایمانی، 1390:60). از اینرو برای انتخاب نمونۀ مورد نظر در این پژوهش از روش نمونهگیری هدفمند[16] که سنخیت بیشتری با پژوهش کیفی دارد استفاده شده است (پاتن[17]، 2002).
علاوه بر این، از نمونهگیری نظری[18] نیز برای توسعۀ مقولههای در حال ظهور خود و برای نهایی و سودمندتر کردن آنها استفاده کردیم. نمونهگیری نظری به شناسایی مرزهای مفهومی و تعیین انطباق و تناسب مقولههایمان کمک میکند (چارماز[19]، 2000: 519). فرایند این نوع نمونهگیری ماهیتی تکراری دارد. به این صورت که محقق یک نمونۀ اولیه را برمیدارد، دادهها را تحلیل میکند و سپس نمونههای بیشتر را برای پالایش مقولهها و نظریههای در حال ظهور خود مجدداً برمیدارد. این فرایند تا زمانی ادامه مییابد که محقق به مرحلۀ «اشباع دادهها»[20] میرسد؛ یعنی مرحلهای که در آن هیچ بینش و ایدۀ جدیدی از گسترش بیشتر نمونهها حاصل نمیشود (محمدپور(2)، 1390: 41). بر این اساس در پژوهش حاضر پس از اتمام 14 مصاحبه، اشباع دادهها حاصل آمد.
گردآوری و تجزیۀ تحلیل دادهها
در این پژوهش در مرحلۀ گردآوری دادهها از تکنیک مصاحبۀ کیفی عمیق به شیوۀ «نیمهساختیافته»[21] استفاده شد. این نوع مصاحبه با استفاده از «راهنمای مصاحبه» صورت میگیرد؛ یعنی فهرستی از سؤالات و موضوعات مکتوبی که باید در یک توالی خاص دنبال شوند (محمدپور(1)، 1390: 161).
از سویی در این پژوهش فرایند تحلیل دادهها، با توجه به اهمیت آن در رویکرد نظریۀ زمینهای طی سه مرحلۀ کدگذاری صورت پذیرفت. این سه مرحله مطابق نظریۀ زمینهای به شکل: 1. کدگذاری باز[22]، 2. کدگذاری محوری[23] و 3. کدگذاری انتخابی[24] انجام پذیرفت (استراوس و کوربین، 1998).
در این مراحل که بهصورت پیوسته دنبال میشوند، مصاحبههای انجامشده بهصورت خطبهخط تحلیل و کدگذاری شده است. در ابتدا و در قالب مرحلۀ کدگذاری باز، به هر مفهوم موجود در مصاحبه یک برچسب الصاق شد و براساس ویژگیها و ابعاد هر مفهوم، تعداد زیادی کدهای باز و خام پدیدار شدند. در ادامه و در مرحلۀ کدگذاری محوری، هر تعداد از کدهایی که به لحاظ مفهوم و خصایص مرتبط بودند،گردآوری شده و به محوریت یک مقوله سازماندهی شدند. بدین ترتیب پس از فرایند خردکردن مصاحبهها به کدها و زیرمقولهها در کدگذاری باز، در این مرحله (کدگذاری محوری) به مرتبطکردن و دستهبندی آنها حول محور موضوعات اصلی پرداخته شد.
کدگذاری گزینشی نیز با استفاده از انتخاب مفاهیم و موضوعاتی که در استخراج مضمون اصلی پژوهش مؤثر به نظر میرسیدند، دنبال شد. این مرحله با هدف یکپارچهسازی و پالایش دادهها، بهمنظور پدیداری مقولۀ اصلی و نظریه انجام میشود. در کدگذاری گزینشی تلاش میشود انتخاب مقولهها به گونهای صورت پذیرد که مقولۀ اصلی استخراجشده، عمده مفاهیم پدیدآمده در مراحل قبل را پوشش دهد (استراوس و کوربین، 1998: 21). بر این اساس در این پژوهش از میان 534 جملات دادهای پاسخگویان، 160 مفهوم و 43 مقولۀ فرعی حاصل آمد که درنهایت 12 مقولۀ اصلی به همراه یک مقولۀ مرکزی از آنها استخراج شد.
همچنین حین مراحل کدگذاری سهگانه، ابزار تحلیلی پارادایم نیز مطابق آنچه استراوس و کوربین مدنظر داشتهاند، استفاده شده است. پارادایم استفادهشده از سه بخش شامل شرایط، راهبردها و پیامدها تشکیل شده است (گلیسر[25] و استراوس، 1967). این پارادایم سهگانه در تمام مراحل پژوهش از طرح پرسشها تا خلق نظریه، بهمثابه راهنمایی برای پژوهشگران عمل کرده و سبب سازماندهی بیشتر یافتهها شده است.
یافتههای پژوهش
در این پژوهش انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان در ابعاد گوناگون بررسی شد. نتایج این پژوهش پنج بعد گوناگون شامل انتظارات ارتباطی، اقتصادی، عاطفیـ روانی، انتظار شاخصهای رفتاری و انتظارات زناشویی را در میان زنان آشکار کرد.
بر این اساس، پس از گردآوری دادهها و تجزیه و تحلیل آنها براساس مراحل کدگذاری سهگانه «نظریۀ بنیانی» در جواب سؤالات پژوهش، مدل پارادایمی انتظارات زنان از همسرانشان حول پدیدۀ مرکزی «تلاش برای بقا« حاصل آمد. با توجه به تکرار مکرر پدیدۀ «تلاش برای بقا» در خلال پاسخهای کنشگران و در مفاهیم و مقولههای برآمده از پژوهش، این پدیده بهمنزلۀ «مقولۀ مرکزی»[26] برگزیده شد. انتخاب این پدیده دلایل دیگری نیز مانند قدرت جذب سایر مقولهها در خود، یکپارچگی سایر مقولات پیرامون آن و برتری نظری آن نسبت به سایر مقولهها دارد. در ادامه مدل زمینهای برآمده از پژوهش حول این پدیده ارائه میشود.
شکل1. مدل پارادایمی پدیدۀ «انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان بهمثابۀ تلاش برای بقا»
سنتگرایی ازدواج با زمینههای سنتی
فشار هنجاریـ ساختاری تجربههای تاریخی
داشتن حداقل سرمایههای اقتصادیـ فرهنگی
شرایط علّی
<br />
The aim of this qualitative study is to understand the expectations of women over 40 years from their spouses. In this regard, the Grounded Theory methods and in-depth semi-structured interviews were used. The interviewees were fourteen women over 40 living in district 5 of Tehran metropolitan area. Our findings show that the expectations of women are affected by traditional marriage, normative pressure, cultural and economic capital, historical experiences, long-term experience of motherhood, authoritative parenting style, and intergroup social capital. To meet their expectations, women over 40 years use different strategies such as insincere talking, postponement of pleasure, concealment, seeking husband consent, obedience to husband, and finally, family-based interactions. Meanwhile, these strategies will lead to different consequences in women’s life. Also, the findings show that women adjust their expectations from their spouses in order to “stay in marriage at any cost”. This approach can be called "strive for survival ".
«انتظارات از همسر» یکی از عواملی است که نقش مهمی در کیفیت زندگی مشترک و میزان رضایت افراد از زندگی زناشویی دارد. بر این اساس، مطالعۀ حاضر با رویکردی کیفی و با هدف درک انتظارات زنان بالای 40 سال از همسرانشان صورت گرفته است. در این راستا، با کاربست روش نظریۀ زمینهای و تکنیک مصاحبۀ عمیق نیمهساختار یافته، به مطالعۀ انتظارات 14 زن بالای 40 سال ساکن در منطقۀ 5 شهر تهران پرداختیم.
تحلیل دادههای این مطالعه و «مدل زمینهای» ارائهشده نشان میدهد که انتظارات زنان از همسرانشان براساس شرایط زمینهای، علّی و مداخلهگری چون سنتگرایی، ازدواج با زمینههای سنتی، فشار هنجاریـ ساختاری، داشتن حداقل سرمایههای اقتصادیـ فرهنگی، تجربههای تاریخی، متعینهای زمانی، مادری بسطیافته، حاکمیت زندگی پدرسالارانه و سرمایههای اجتماعی درونگروهی شکل میگیرد. همچنین زنان بالای 40 سال از راهبردهای متفاوتی همچون گفتوگوی صوری، تعویق لذت، پنهانکاری، کنش معطوف به تأیید همسر، فرمانبرداری حداکثری، تعاملات مبتنی بر خانوادهمحوری و تأکید بر من مفعولی استفاده میکنند. از سویی این تعاملاتی که زنان در پیش میگیرند منجر به پیامدهای متفاوتی در زندگی آنان میشود. براساس این راهبردها، تحقق انتظارات حداقلی از همسر، حق انتخاب تفویضشده، بازتولید نابرابریهای سلسلهمراتبی، نارضایتی از زندگی و محرومیت نسبی، عمده پیامدهای بهدستآمده از این پژوهشاند. یافتههای این پژوهش درمجموع نشان میدهد زنان انتظارات خود از همسرانشان را در جهت «تلاش برای بقا« تنظیم میکنند. پدیدۀ تلاش برای بقا به این معناست که سوژه تلاش میکند تا انتظارات خود از همسر را به گونهای تعریف کند تا زندگی مشترکش با تمام توان و پرداخت هر هزینهای حفظ شود. از این منظر انتظارات از همسر نه برای ارتقا و بهبود کیفیت زندگی مشترک و رضایت از زندگی زناشویی بلکه در جهت حفظ داشتههای حداقلی زنان است.دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522Qualitative Meta-Analysis of Scientific Articles
Concerning the Brain Drain Issue in Iranفراتحلیل کیفی مقالات علمی ناظر بر مسئلۀ فرار مغزها در ایران45755375410.22059/ijsp.2014.53754FAمحمدتوکلاستاد جامعهشناسی دانشگاه تهرانایمانعرفان منشدانشجوی دکتری تخصصی جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه تهران (نویسندۀ مسئول)0000-0002-6566-0988Journal Article20140923 <br />Abstract: The brain drain can be defined as a type of social phenomenon or problem which has, in the reality of process of national development of developing countries, negative consequences and desirable outcomes in some conditions. In principle, in order to achieve a pattern of advancement, the Iranian society needs to train, educate, and employ experts in various aspects of the development where the internal talent reinforcement and bridging intellectual and material gaps are the necessity of advancement. Accordingly, identifying grounds, reasons, and consequences of the brain drain phenomenon requires further explanation and investigation. So far, wide ranges of studies have been conducted in regard to Iranian brain drain. This article, through the application of the qualitative meta-analysis method, investigates describes and evaluates 45 cases of produced scientific articles found in four data bases in Iran since 1380 in terms of questions, hypotheses, objectives, and outcomes. It seems that the necessity and the usage of this meta-analysis can be effective to monitor the country’s scientific community problems and also to provide appropriate scientific guidelines in legislative and executive aspects. Finally, this article provides a conclusion, the sociological analysis of Iranian brain drain, and the solutions of lessening the issue. <br /> فرار مغزها را میتوان بهمنزلۀ نوعی پدیده یا مسئلۀ اجتماعی تعریف کرد که در واقعیت روند توسعۀ ملّی کشورهای در حال توسعه تبعات منفی و در شرایطی پیامدهای مطلوبی دارد. اصولاً جامعۀ ایران برای دستیابی به الگویی از پیشرفت، نیازمند تعلیم، پرورش و بهکارگیری نیروی متخصص در جنبههای متعدد توسعه است و تقویت استعدادهای داخلی و کاستن از خلأهای فکری و مادی از ضرورتهای آن محسوب میشود. ازاینرو، شناسایی زمینهها، دلایل و پیامدهای پدیدۀ فرار مغزها نیازمند تبیین و تدقیق مضاعف است. تا کنون پژوهشهای گوناگونی دربارۀ مهاجرت نخبگان ایرانی انجام شده است. این مقاله با استفاده از روش فراتحلیل کیفی، 45 مورد از مقالات علمی تولیدشده در ایران از سال 1380 (جستوجوشده در چهار پایگاه دادههای علمی) را بررسی توصیفی و همچنین ارزیابی (در ابعاد سؤالات، فرضیات، اهداف و نتایج) کرده است. به نظر میرسد که ضرورت و کاربرد این فراتحلیل میتواند در رصد مشکلات اجتماع علمی کشور و مضافاً سیاستگذاریهای علمی مقتضی در ابعاد تقنینی و اجرایی مؤثر باشد. در انتها نیز جمعبندی و تحلیل جامعهشناسانه از فرار مغزهای ایرانی و راهکارهای کاستن از آن ارائه شده است. <br /> دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522Investigating Cultural Capital and Social Commitment among Tabriz Citizensبررسی تأثیر سرمایۀ فرهنگی بر تعهد اجتماعی شهروندان به مسائل شهری (مطالعۀ موردی تبریز)771125375510.22059/ijsp.2014.53755FAجعفرزلفعی فامدانشجو دکتری،مربی گروه علوم اجتماعی،دانشگاه پیام نور،صندوق پستی 3697-19395،تهران،ایرانهادیآقائیدانشجو دکترا،مدرس گروه علوم اجتماعی، دانشگاه پیام نور صندوق پستی 3697-19395،تهران،ایرانJournal Article20131224 In recent years, considerable changes have been occurred with respect to the amount of cultural capital in Iranian society. Many theoreticians and sociologists have paid attention to these changes not only as powerful factors to determine social relationships but also as significant sources in identifying social, cultural, economical and political structures. In addition, social commitment is a prerequisite to social and cultural development. In this regard, the aim of this paper is measuring cultural capital and social commitment a well as analyzing the impact of social capital on social commitment among Tabriz citizens. We surveyed a sample of 400 Tabriz citizens, using a researcher designed questionnaire. Our findings indicate that there is a direct and positive relationship between social capital and social commitment. With an increase in social capital there will be an increase in social commitment. Some other statistical relationships are also discussed.تغییرات فراوانی از لحاظ کمّی و کیفی در سرمایۀ فرهنگی افراد جامعه به وقوع پیوسته است، بهطوریکه بسیاری از نظریهپردازان و جامعهشناسان از آن بهمنزلۀ عاملی قدرتمند در تعیین روابط اجتماعی و نیز منبع مهمی در تعیین ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی یاد کردهاند. از سوی دیگر تعهد اجتماعی بهمنزلۀ پیششرط اساسی در راستای رسیدن به سلامت اجتماعی و فرهنگی مطرح است. هر اندازه افراد در جامعۀ مدنی شرکت کنند و تعهد مدنی بالایی داشته باشند، بهتر میتوانند در تعیین سرنوشت خود و جامعه ایفای نقش کنند. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر سرمایۀ فرهنگی بر تعهد اجتماعی شهروندان و نیز سنجش میزان سرمایۀ فرهنگی و تعهد اجتماعی شهروندان بررسی شد. روش پژوهش پیمایشی و ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه است. جامعۀ آماری این پژوهش، شهروندان شهر تبریز که با استفاده از فرمول کوکران حجم نمونه 400 نفر به روش نمونهگیری خوشهای انتخاب شدند. برای آزمون فرضیات پژوهش، از آزمون t، همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون و تحلیل مسیر استفاده شد. یافتههای پژوهش به این صورت است که سرمایۀ فرهنگی با میزان تعهد اجتماعی شهروندان رابطۀ مستقیم و مثبت دارد، یعنی با افزایش یکی، دیگری نیز افزایش مییابد و همچنین تحلیل رگرسیونی تأثیر متغیر سرمایۀ فرهنگی بر تعهد اجتماعی معنادار است، یعنی تعهد اجتماعی قابلیت پیشبینی با ابعاد سرمایۀ فرهنگی را دارد و سایر نتایج از ابعاد متغیرها نیز بیانگر تأثیرات چشمگیر سرمایۀ فرهنگی بر تعهد اجتماعی شهروندان است. <br /> <br /> <br /> دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522An Evaluation of Effects of Social-Physical Organisation on Residential Satisfation: The Case of North Narmak Neighborhood in Tehranارزیابی اثرات سازمان اجتماعیـ کالبدی محلۀ نارمک شمالی بر رضایتمندی سکونتی1131405375610.22059/ijsp.2014.53756FAمیناصوفی نیستانیکارشناس ارشد برنامهریزی شهری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران.مجتبیرفیعیانکارشناسارشد برنامهریزی شهری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران.Journal Article20140901Paying attention to the social and physicalorganization of neighborhoods is important from different aspects. Tehran's Neighborhoods experienced different urban patterns during their formation and development. In particular, North Narmakneighborhood has experiencedtwo different patterns in its eastern and western parts.The aim of this paperis to analyze the relationship between residents and their environment in two parts of North Naramk neighborhood by emphasizing social-physical organization of this neighborhood, and applyingplace theory. We concentrate onimportant factors that predict residential satisfaction. To gather needed datawe distributeda questionnaire to 300 randomly selected residents in eastern and western parts of North Narmak. Our analysis has been based on three levels (residential, housing and neighborhood), two dimensions(objective - subjective) and five factors (housing, physical organization, environmental, social organization and cognitive - emotional)of satisfaction.The results indicate that the level of residential satisfaction in east part is less than the average (mean=3) and in west part is more than the average.In both parts, the housing satisfaction is more than the average and the neighborhood satisfaction is less than the average.Also, with respect tothe subjective and objective dimensions, only objective satisfaction of west part is more than the average level of satisfaction and the others are lower than the average.توجه به سازمان اجتماعیـ کالبدی محلات با توجه به تأثیراتی که بر کیفیت زندگی و بهتبع آن رضایتمندی سکونتی شهروندان دارد، از جنبههای مختلف حائز اهمیت است.
در این پژوهش در پی دستیابی به این هدف هستیم که با توجه به سازمان اجتماعیـ کالبدی محلۀ نارمک شمالی رضایتمندی سکونتی ساکنان را با تأکید بر رابطۀ پویای انسانـ محیط با یکدیگر مقایسه کنیم؛ برای پیبردن به این نکته که بعد از گذشت چند دهه از شکلگیری این محلات رضایتمندی سکونتی در کدام یک از بخشهای این محله مطلوبتر است. همچنین بررسی اینکه چه عواملی در میزان رضایتمندی سکونتی افراد نقش دارند.
روش تحقیق بهکاررفته در این پژوهش تحلیلیـ توصیفی است. حجم نمونۀ آماری مجموعاً معادل 300 نفر بوده است، روش نمونهگیری تصادفی ساده است. تحلیل دادههای پرسشنامه براساس سه سطح رضایتمندی (سکونتی، واحد مسکونی و محلۀ مسکونی)، دو بعد رضایت عینیـ ذهنی و پنج عامل ابعاد واحد مسکونی، سازمان کالبدی، محیطی، اجتماعی و بعد ادراکیـ احساسی انجام گرفته است. نتایج حاصل از آزمون t تکنمونهای و رگرسیون بیانگر آن است که رضایتمندی سکونتی در بخش شرقی در سطح پایینتر از متوسط و در بخش غربی در سطح بالاتر از متوسط (میانۀ نظری: 3) قرار گرفته است.
رضایتمندی از مسکن در هر دو بخش بالاتر از متوسط و رضایتمندی محلهای آنها پایینتر از متوسط قرار گرفته است. همچنین در بعد ذهنی و عینی تنها رضایت عینی بخش غربی در سطح بالاتر از متوسط و سایر موارد در سطح پایینتر از متوسط قرار دارند.
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522A Survey Anomic Situations and social participation of young people in The Iran and Tajikistanبررسی شرایط آنومیک و مشارکت اجتماعی جوانان در دو جامعۀ ایران و تاجیکستان1411655375710.22059/ijsp.2014.53757FAمجتبیعباسی قادیدکتری جامعهشناسی از گروه فلسفۀ اجتماعی آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان/ دوشنبهشاه عصمتالله افشاهنظردکتری جامعهشناسی، استاد گروه فلسفۀ اجتماعی آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان/ دوشنبهJournal Article20140622The Current paper is Exploring Anomic Situations and social participation of young people in The Iran and Tajikistan. From this perspective, then developing a conceptual space, have been used the theoretical approaches of social anomie Emile Durkheim, theory of social disorganization Robert Merton and the theory of feeling of self- alienation Melvin Seeman to explain subject. Using a survey research and the questionnaire technique on 768 young people in the age group 29-20 year Through a Multi -Stage Cluster sampling entrance of the city of Tehran and Dushanbe were selected, the required information was collected. For calculating validity indicators, face Content validity was used. Also For calculating the Reliability of the indicators, Cronbach's alpha coefficients with ranging from zero to one was used. What was found in this Research, there are significant differences between the social participation of young people in both Iran and Tajikistan. In addition, have been shown Variables feelings of social Anomie, feelings of social and political alienation and feelings of self – alienation significant relationship with social participation of young people Iran and Tajikistan and In total, was explained 69% of the variance and changes in social participation of young people in the Iran and Tajikistan. <br /> متن حاضر درصدد بررسی شرایط آنومیک و مشارکت اجتماعی جواناندر دو کشور ایران و تاجیکستان بوده است. از این منظر، پس از بسط فضای مفهومی موضوع، از رویکردهای نظری آنومی اجتماعی امیل دورکیم، تئوری بیسازمانی اجتماعی رابرت مرتن و تئوری احساس ازخودبیگانگی ملوین سیمن برای تبیین موضوع استفاده شده است. با کاربرد روش پیمایش و با استفاده از تکنیک پرسشنامه بر روی 768 نفر از جوانان 20ـ 29 ساله که از طریق روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای از دو شهر تهران و دوشنبه انتخاب شده بودند، اطلاعات مورد نیاز جمعآوری شد. برای به دست آوردن اعتبار شاخصها از اعتبار محتوایی صوری،برای به دست آوردن روایی شاخصها از ضریب آلفای کرونباخ با دامنۀ صفر تا یک استفاده شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد علاوه بر اینکه بین مشارکت اجتماعی جوانان در دو جامعۀ ایران و تاجیکستان تفاوت معناداری مشاهده شده است، متغیرهای احساس نابهنجاری اجتماعی، احساس بیگانگی اجتماعیـ سیاسی و احساس ازخودبیگانگی رابطۀ معناداری را با مشارکت اجتماعی جوانان نشان دادند و درمجموع 69درصد از واریانس مشارکت اجتماعی جوانان را در دو جامعۀ ایران و تاجیکستان تبیین کردند. <br /> دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522Social Factors Affecting Drug Relapse Prevention among Young Addicted in Miyanehعوامل اجتماعی مؤثر بر تداوم عدم سوء مصرف مواد مخدر در بین جوانان معتاد به مواد مخدر صنعتی و سنتی1671905375810.22059/ijsp.2014.53758FAسعیدمعیدفر. نویسندۀ مسئول، دانشیار دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهرانشهرامزمانی سبزیکارشناس ارشد جامعهشناسی دانشگاه تهرانJournal Article20131230This paper attempts to investigate the social factors that affect addiction disuse. We attempted to look at the addiction disuse from a special perspective emphasizing social factors including family, NA association, friends, occupational attitude, social position, believing in norms and moral principles, and religious edifications. Applying the theory of social control to analyze the issue of relapse prevention, our primary assumptionis that there is a direct relationship between five principal variables of dependency, commitment, busyness, belief and social positionfrom one side and drug abandonment from the other side.We surveyed young members of NA association in Miyaneh located in Eastern Azarbayejan. Our results regarding the relationship between research variables show that among the five independent variables, commitment has a direct and meaningful relationship with misuse cutting, and other variables have an indirect relation with it. Commitment has the most direct and indirect effect and busyness has the least indirect effect on the addiction disuse. In other words, social control has more effect on disuse persistence of thoseyoung addicted that consume both traditional and industrial narcotics compare to those who use just traditional narcotics.پژوهش حاضر سعی دارد عوامل اجتماعی مؤثر بر ترک اعتیاد را بررسی کند. بیشتر پژوهشهای انجامشده در زمینة اعتیاد بر عوامل مؤثر بر اعتیاد تأکید داشتهاند و کمتر پژوهشگری این پدیده را از منظر عوامل مؤثر بر ترک اعتیاد بررسی کرده است و اگر هم پژوهشی انجام شده، بر عوامل روانی و فیزیولوژیکی تأکید داشته است و پژوهشی که صرفاً بر عوامل اجتماعی مؤثر بر ترک اعتیاد یا به عبارت بهتر بر کنترل قطع سوء مصرف پرداخته باشد، انجام نگرفته است. بر همین اساس بر آن شدیم تا در این پژوهش از منظر خاص عوامل اجتماعی به مسئلۀ ترک اعتیاد نگاه کنیم و نقش عوامل اجتماعی مثل خانواده، انجمن NA، دوستان، منزلت شغلی، پایگاه اجتماعی، همچنین اعتقاد به هنجارها و اصول اخلاقی و همچنین تعلیمات دینی و مذهبی را در این مسئله بررسی کنیم.
برخلاف رویکردهایی که اعتیاد و ترک اعتیاد را بیشتر ناشی از عوامل فردی و فیزیولوژیکی میدانند، پژوهش حاضر موفقیت در ترک اعتیاد را بیشتر ناشی از عوامل اجتماعی میداند. برای تحلیل این موضوع نیز از تئوری کنترل اجتماعی بهره بردهایم. با استفاده از این تئوری میتوان گفت که با بیشترشدن کنترل اجتماعی در مورد افراد، موفقیت در قطع سوء مصرف بیشتر میشود.
روش مورد استفاده در این پژوهش برای بررسی میزان صحت فرضیههای مذکور، روش پیمایشی است. جامعۀ آماری تحقیق را اعضای جوان انجمن NA شهرستان میانه تشکیل میدهند. جمعآوری دادهها نیز از طریق پرسشنامه و در قالب طیف لیکرت انجام گرفته است.
نتایج حاصل از بررسی روابط میان این متغیرها، بهطور خلاصه، این است که متغیر تعهد بیشترین تأثیر مستقیم و غیرمستقیم را و متغیر مشغولیت کمترین تأثیر غیرمستقیم را بر ترک اعتیاد داشت. به عبارت بهتر، نتایج این پژوهش نشان میدهد افرادی که از تعهد بالایی برخوردارند، موفقیت بیشتری را در قطع مصرف و تداوم در ترک از خود نشان میدهند.
کنترل اجتماعی در تداوم ترک معتادانی که هر دو مواد مخدر صنعتی و سنتی را مصرف میکردند، نسبت به کسانی که فقط مواد سنتی مصرف میکردند، تأثیر بیشتری داشته است.
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهرانبررسی مسائل اجتماعی ایران2008-89735120140522English Abstractsچکیده های انگلیسی185445710.22059/ijsp.2014.54457FAJournal Article20150808